|
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 9:9 :: نويسنده : sheida
عشق یعنی خاطرات بی غبار / دفتری از شعر و از عطر بهار رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت / بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست . . .
![]()
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 9:4 :: نويسنده : sheida
وسعت درد فقط سهم من است ، باز هم قسمت غم ها شده ام ، دگر آیینه ز من با خبر است ، که اسیر شب یلدا شده ام ، من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ، کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام ![]()
دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : sheida
شنيدم گفتي ازما بهتروني... نميخواي پيش اين تنها بموني ... شنيدم عاشقاي خاص داري ... تو قلبت كوهي از احساس داري... شنيدم سادگيم آزار داره... تمومه بوسه هام هم خار داره ... شنيدم گفتي از ما سير بودي .. شنيدم با دلت درگير بودي .. باشه هر چي تو ميخواي آخره كار ... برو دست از سره بي چاره بردار ... برو جايي كه دلهاشون طلا نيست .. خيانت از محبتها جدا نيست .. شنيدي ساليان ساله تنهام... تو اين دنيا فقط عشق تو ميخوام... شنيدي چشمهام خيسن هميشه .. كنار پلك ، لبريزن هميشه ... شنيدي با دل تنها چي كردي ... دلو با اين غما بي چاره كردي ... خجالت مي كشي ..، چشماتو واكن ... به اين تنها ، به اين خسته نگاااا كن ...
![]()
دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 12:37 :: نويسنده : sheida
زندگی حکایت مرد یخ فروشی است که از او پرسیدند: فروختی؟ گفت: نخریدند ، تمام شد! ![]() ![]() |